*نخند به پیرمردی که در پیاده روبه زحمت راه میرود و شایدچند ثانیه کوتاه معتلت کند،نخند! *به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه پیراهنش جمع شده،نخند! *به دستان پدرت گرمای تیرماه کلاه پشمین به سر دارد سر چهار راه با کلاه صورتش را باد میزند و درکوچه جارو میزند چادر پیرزنی در خیابان کیسه میوه و سبزی میخواهد برگه اش راپر کنی ندارد...! که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند،ادم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای،همه چیز و همه کس اند...ادم هایی که برای زندگی تقلا میکنند،بار میبرند،بی خوابی میکشند،کهنه میپوشند،جارو میزنند،سرماوگرمارا تحمل میکنند و گاهی خجالت میکشند،نخند دوست من!هرگز به ادم ها نخند.خدا به جسارت تو نمیخندد.اخم میکند به پوزخند ادمی به ادمی دیگر!...وزنده باد اون بابایی که دختر کوچولوش بهش زنگ زد و گفت:اره میخرم...بعد ماشینشو زد کنار خیابون،پیاده شد و اروم و با خجالت گفت:آزااااااااادی...آزااااااااااااااااادی...2نفر!
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesدی 1391آبان 1391 مهر 1391 Authorsریحانه و دوستانLinks
اهای ادما...
LinkDump
حمل و ترخیص خرده بار از چین |